خبرگزاری حوزه/ نام شهدا را که توی ذهنت ورق می زنی، کم کم رنگ آبی عشقی در صفحه ضمیر و فطرتت پیدا می شود که تو را به سرزمین های نور و رهایی و روشنایی می برد.
مرام و منششان را که هجی می کنی، یادت می افتد که خدا برای چه انسان را آفرید و او را خلیفه خویش در زمین قرار داد.
وقتی در گستره این زندگی دنیایی که پر از پلشتی و تاریکی است، آدمیانی را می بینی که آنقدر دچار کبر و غرور و حسادت و حسرت و آز و مرگ تدریجی در این روزمرگی ها هستند، آنوقت می فهمی چه قدر اهمیت دارد اینکه یک شهید جوان با ردای طلبگی و رویای عاشقانه ای که او را تا بهشت برین شوق دیدار حق، بالا برده، تو را به سوی خویشتن فرابخواند.
وقتی در میان گلهای یاد شهدا، مثل کودکی رها و شورآفرین، در دشت زیبای خاطرات و وصیتنامه ها و سیر و سلوکشان غوطه می خورم و جست و خیز چشمانم لابلای کلمات را تجربه می کنم، ناگهان یادم می افتد که چه پیروزی شیرین و تویفق سترگی داشتند آنها که با جامه شهادت و سلوک مجاهدت، از این دنیا قدم در بهشت برین الهی گذاشتند و به «شهادت» رسیدند.
ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
یکی از این گلهای بهشتی و نامهای جاودانه آسمانی طلبه شهید سیدمحمدرضا احمدی شیخ شبانی است. او که اهل استان چهارمحال و بختیاری و شهرستان شهرکرد بود.
سيد محمدرضا، در فروردين ماه 1347 به دنیا آمد.
نونهالی در بوستان زندگی پدر و مادرش بود بسان اقرانش راهی مدرسه شد و به تحصيل پرداخت. این کودک نورسته مقطع راهنمايي را در مدرسه بهاءالدين شيخشبان تا سال دوم طی نمود.
انیسش نماز بود و رفیقش خدا
جان و جهانش آنقدر زلال و زیبا بود که از همان نورستگی با نماز و راز و نیاز به ذات اقدس حق تعالی همراه و همنفس شد.
این موانست و مجالست با نماز و غرقه گی در دریای مطهر عبادات و آیین های روحانی، باعث شد تا محمدرضا به سمت طلبگی کشش پیدا کند و سرانجام راهی حوزه علمیه شود.
سال 1362 بود که سید جوان وارد حوزه علميه اماميه شهرکرد شد و در اواسط سال 1364 به حوزه علميه چيذر در شميران تهران رفت.
شور جنگ و شعور مجاهدت
جنگ که آغاز شد شور مجاهدت و روح دفاع از مقدسات و ارزشهای انقلابی و اسلامی او را راهی دیار جبهه ها کرد، محمدرضا دو بار راهی جبهه شد و به دفاع از مرزهای جغرافیایی و خطوط عقیدتی و اندیشگی در میدان علم و عمل پرداخت و لباس جهاد بر تنِ روح خویش نمود.
تا اینکه در یکی از اعزامهایش درمرحله تکميلي عمليات کربلاي پنج در منطقه شلمچه از ناحيه شکم مورد اصابت تير واقع شد.
سید را به بيمارستان رساندند، اما...
اما پس از شش روز، در تاريخ 14/12/1365 و در حالی که اندکی تا بهار مانده بود و چلچله ها نجوای سرمستی وصال نوگلان سبز شاخساران را سرداده بودند، راهی بهشت دیدار وجه رب شد و شهد شیرین و مصفای شهادت نوشید.
او که می گفت «... عيد واقعي تک تکِ ما و تمامي افراد، روزي است که ما در خودمان تغيير حالتي را مشاهده کنيم، يعني ببينيم که امروزمان بهتر از ديروزمان است».
(فرازي از دست نوشته شهيد)
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست
هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها
دیدگانم دشت مفتون شماست . . .
تک بیتی که شرح حال عاشقان حق است
در پایانِ وصیت نامه این شهید عزیز تک بیتی از غزلی معروف از حافظ آمده که خود شرح شیدایی همه عشاق وصال و شیداییان دیدار ذات اقدس حق تعالی است. آنجا که می گوید:
فكر بلبل همه آن است كه گل شد يارش
گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش
*منابع:
پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای روحانی